سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :144
کل بازدید :342274
تعداد کل یاداشته ها : 423
103/9/2
1:6 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسلم فروزان نیا[102]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

بی عشق ، آدمی گنگی خواب دیده است ، کسی که عشق را تجربه نکرده به معنای واقعی کلمه ، هنور متولد نشده است ! (اوشو )

سخن عشق در ادب و فرهنگ پارسی ریشه ای دیر پا دارد جلوه های گوناگون عشق در ادبیات منظوم تماشایی و شور آفرین است به گونه ای که می توان گفت شاه بیت غزل شاعران و عارفان ، از هر مکتب و مذهبی عشق است بر این اساس شگفت نمی نماید که مهم ترین پیام مولانا جلال الدین بلخی عشق و سخن های عاشقانه باشد .

به کتاب گرانمایه مثنوی نگاه کنید با تمثیل زیبای نی سخن عشق را آغاز و ندای جان بخش عاشقانه را می سراید این شاهکار جاودانه را جامی شاعر سخن شناس قران پارسی می نامد .

{مثنوی معنوی مولوی             هست قرآنی به لفظ پهلوی } و سراینده فرزانه اش را این چنین توصیف   می کند نیست پیغمبر ولی دارد کتاب ! مولوی اثر همیشه ماندگار خود را با واژه نی یاد کردی عاشقانه از خدا آغاز می کند تا به صورتی بسیار لطیف و شاعرانه بر کام و جان تشنگان گوارا و دلنشین باشد چنان که در باور اندیشمندان فرزانه شکایت و حکایت مولوی از نی نه بیهوده که برخاسته از معنی هدفمند و خاصی بوده است که جز مظهر خدا و اندیشه عاشقانه خویش نبوده است !

شادروان فروزانفر در شرح مثنوی شریف می گوید این نی در حقیقت خود مولاناست که از خود و خودی تهی است و در تصرف عشق و معشوق است که به زبان او سخن می گوید و بر پرده های گلویش آهنگ شرربار می ریزد چنان که خود می گوید :

ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی         زاری از ما نی ، تو زاری می کنی       ما چوناییم و نوا در ما ، توست       ما چو کوهیم و صدا در ما ، توست

در این حالت اگر از این وجود از خویشتن رسته نوایی به گوش می رسد در واقع از آن کسی است که در او می دمد و الهام بخش اوست و الا وی دعوی هستی ندارد و خاموش است و غرق در دریای عشق ، همان گونه که رند خراباتی حافظ شیرازی نیز می سراید .

شب فراق که داند که تا سحر چند است ؟          مگر کسی که به زندان عشق دربند است !    بی گمان به آسانی می توان پذیرفت که نوای نی انعکاس نفس کسی است که در او دمیده است و گرنه نی چنان فارغ و از خویشتن تهی است که تا آدمی به او نرسد آوایی ، ناله ای ، سوزی ، سازی از آن برنخواهد خاست در این صورت رمز و حال و جان وجود گمگشته ای را تجسم کنید که نه تنها خود را از خود گسسته و محوو فانی در عشق معشوق ساخته است که : چه نایی که از دم نای زن پرست و بی او خاموش و بی حرکت و بی جان بر جای خواهد بود در نگاه مولانا سخن عشق نه یک نغمه دلنشین که ترانه ای جان بخش ، داروی شفا بخش ، و درمانگر تمام دردهای بی درمان روحی و روانی انسان هاست . وی چنان می نماید که دردهای برخاسته از قوای شهوت ، غضب ، نخوت ، عجب ، خود خواهی و صدها مانند آن را تنها و فقط با داروی عشق در پرتو نوای دلپذیر نی درمانگر و شفا پذیر می داند :

هر که را جامه زعشقی پاک شد     او ز حرص و جمله عیبی پاک شد      شاد باش ای عشق خوش سودای ما        ای طبیب جمله علت های ما     ای دوای نخوت و ناموس ما      ای تو افلاطون و جالینوس ما !!      از مهلک ترین دردهای بی درمانی جامعه بشری ، وسواس ، تردید و شک و گمان برخاسته از اوهام و خرافات است که از درمان آن همگان عاجز و ناتوانند ولی در باور مولانا با نیروی پر توان عشق و با دم گرم و نفس عاشقانه درمان پذیر خواهد بود چنان که می گوید : پوزبند وسوسه ، عشق است و بس      ورنه کی وسواس را بسته است کس !

در این صورت ، برای درمان رذیلت های اخلاقی و دردهای بی درمان روحی و روانی ، درمانگری جز عشق و چاره ای جز عاشق شدن و راهی جز شنیدن سخنان عاشقانه بر جای نمی ماند